سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان.

گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت کعبه رود. با کاروانی همراه شد

و چون توانائی پرداخت برای خریدن حیوانی جهت سوار شدن  نداشت پیاده سفر کرده و خدمت دیگران میکرد .

تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع آوری هیزم به اطراف رفت،

در زیر درختی مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد

و دریافت که از خجالت اهل و عیال در عدم کسب روزی به اینجا پناه آورده است

و یک هفته است که خود و خانواده اش در گرسنگی بسر میبرند.

چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت : برو .

مرد بینوا گفت : مرا رضایت نیست تو در سفر حج در سختی باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم

. شیخ گفت : حج من ، تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف کنم بهتر از آن است که هفتاد بار زیارت آن بنا کنم .

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید -- معشوق همینجاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار -- در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی صورت معشوق ببینید -- هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید -- یکبار ازین خانه برین بام برآیید

آن خانه لطیفست نشانه هاش بگفتید -- از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید -- یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد -- افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

کعبه را گفتم تو از خاکی من از خاک -- چرا باید به دورت من بگردم

ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی -- برو با دل بیا تا من  بگردم

(مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان استان اصفهان)


نوشته شده در یکشنبه 92/10/15ساعت 8:45 عصر توسط سعید ایرانی نظرات ( ) |


Design By : Pichak